www.iiiWe.com » داستان ازدواج ملانصرالدین

 صفحه شخصی بهنام نوروزی   
 
نام و نام خانوادگی: بهنام نوروزی
استان: فارس - شهرستان: مرودشت
رشته: کارشناسی ارشد عمران
شغل:  دانشجوی کارشناسی ارشد خاک و پی- دانشگاه تربیت مدرس
تاریخ عضویت:  1389/12/22
 روزنوشت ها    
 

 داستان ازدواج ملانصرالدین بخش عمومی

9

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری
آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود .

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود .

ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم.

دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟

ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم .



هیچ کس کامل نیست

اینگونه نگاه کنید...


مرد را به عقلش نه به ثروتش.


زن را به وفایش نه به جمالش.


دوست را به محبتش نه به کلامش.


عاشق را به صبرش نه به ادعایش.


مال را به برکتش نه به مقدارش.


خانه را به آرامشش نه به اندازه اش.


اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش.


دانشمند را به علمش نه به مدرکش.


مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش.


نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش.


شخص را به انسانیتش نه به ظاهر.

شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 08:01  
 نظرات    
 
پیمان اکبری 09:29 یکشنبه 4 اسفند 1392
2
 پیمان اکبری
حرف حق جواب نداره